امير كسرا امير كسرا ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره
شایانشایان، تا این لحظه: 3 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

كسرا وروجك دوست داشتني شایان شیطون دوست داشتنی

15 ماهگي

سلام گل پسري خوبي شنگول من 15 ماهگيت مبارك از اين كه ميتونم روز به روز بزرگ شدنتو ببينم خوشحالم پسرم به حيوانات علاقه داري اگه يه گربه تو كوچه ببيني دنبالش ميكني بعدم كه گربه ميره گريه ميكني كه چرا فرار كرد وقي هم ميبرمت روستا دوست داري گوسفندا و مرغ وخروس و اردكا روببيني يه كار جديد ياد گرفتي وقتي بهت ميگم هايو چي ميگه ميگي بَ بَ يه دفعه هم اتفاقي براي چند بار پشت سر هم گفتي بابا ولي ديگه يادت رفت يه سري از هم سن وسالات الان دارن چند كلمه ميگن ولي جنابعالي تو حرف زدن گويا تنبل تشريف دارين ، راستي 31 شهريور محدثه دختر عمه جميله رو برديم مدرسه امسال كلاس اوليه مامانش رفته بود دانشگاه به خاطر همين منو شما محدثه رو همراهي كرديم انشاا... همه ي ب...
2 مهر 1392

كار خطرناك كسرا

سلام خوشگلم نميدوني ديروز چقدر منو ترسوندي مثل هميشه صبح خيلي سرحال از خواب بيدار شدي ومشغول بازي وخرابكاري شدي منم تو آشپزخونه سرگرم بودم يه دفعه باگريه اومدي پيش من فكر كردم موقع بازي دستت به جايي كشيده يه كم بغلت كردم آروم شدي ولي دوباره شروع كردي به گريه كردن نميدونستم چي شده دهنت هم باز بود وآب دهنت ميرفت دوباره گفتم شايد لثه هات ميخاره ولي هيچوقت اينطوري بيقراري نميكردي رفتم برات صبحانه آماده كردم تا يه لقمه خوردي جيق زدي ودوباره گريه هات شروع شد دهنتو باز كردم ببينم چي شده كه ديدم يه سيم حدودا 5 سانتي ته حلقت گير كرده واي منو بگي دستو پام داشت ميلرزيد اشكام همينطوري شر شر ميريخت ولي يه لحظه به خودم مسلط شدم دست انداختم وسيمو درآوردم ا...
26 شهريور 1392

يك در يك

عزيز دل مامان چطوره ؟؟ پسري امروز يك سال ويك ماه ويك روزت شده خودتم كه يك يكي پس اين همه يك مبارك يه دونه ي من .... پسر خوبي هستي فقط تو غذا خوردن منو اذيت ميكني يه سري كارهاي جديد ياد گرفتي كه تااونجايي كه يادم بياد برات مينويسم اگه دير به دير ميام سراغ وبلاگت واسه اينه كه خودت نميخواي تا من ميشينم پاي كامپيوت شروع به نق زدن ميكني خودتو آويزون صندلي ميكني تا بيارمت بالا وقتي هم كه ميشونمت تو بغلم تالاپ تولوپ ميزني روي لب تاب منم بيخيال كامپيوتر ميشم و خاموشش ميكنم وميرم سراغ كارهام عاشق خاموش وروشن كردن كليد برقي تا بهت ميگيم برق ميدوي ميري روي مبل و كليد برق رو روشن وخاموش ميكني هميشه آماده ي بيرون رفتني تاميبيني يكي داره لباس ميپوشه...
3 شهريور 1392

تولد يك سالگي

سلام يدونه ي من تولدت مبارك عزيز دلم امروز اولين سالگرد تولدته انشاا... 120 ساله شي پسرم تو همه ي وجود من و بابايي يكساله كه زميني شدي با ورودت به زندگيممون رونق دوباره دادي روزی که به دنيا آمدی هرگز نميدانستی زمانی خواهد رسيد که آرامش بخش روح و روان کسی می شوی که با تو دنيا برايش زيباتر است ! بهانه ی آرامشم تولدت مبارک … نيما يوشيج در جشن يك سالگي پسرش نوشت : پسرم !يك پاييز ،يك زمستان،يك بهار ويك تابستان راديدي ! ازاين پس همه چيز جهان تكراريست جز مهرباني...     بقيه عكسها در ادامه مطلب  اين عكسو دقيقا تو همون لحظه ي تولدت گرفتم مثل هميشه مشغول خرابكاري بودي  يه تولد كوچولو برات گرفتيم من...
14 مرداد 1392

راه رفتن (قسمت دوم)

سلام پسري از روزي كه پست قبلي رو برات گداشتم ديگه راه رفتنت كامل شد انگار به غيرتت برخورد خوب البته همه ميگن طبيعيه هر بچه اي كه راه ميافته اينطوريه كم كم راه رفتنش كامل ميشه اينقدر خوشگل راه ميري كه من دوست دارم فقط بشينمو راه رفتن تو رو تماشا كنم گلم خيلي برامون عزيزي
30 تير 1392

راه رفتن (قسمت اول)

سلام پسرم قربونت برم بالاخره اولين قدمهاي مستقلت روبرداشتي اولين بار 20 تير ماه تونستي حدود 5 متر رو به تنهايي قدم بزني منو بابا اونقدر برات دست زديم وتشويقت كرديم كه نگو تو هم ذوق ميكردي وتند تر مي اومدي ولي روز بعد هركاري كردم ديگه راه نرفتي دوباره پسفرداش خودت بلند شدي وشروع به راه رفتن كردي ولي به صورت دائم راه نميري يه خورده ميري دوباره تا چند ساعت ديگه راه نميري شايد يك روز كامل راه نري نميدونم چرا اينطوري هستي ولي اگه دستتو بگيرم تا اونجايي كه بتوني ميخواي راه بري اينقدر هم تند ميري كه بعضي وقتها من كم ميارم .بابا با موبايلش از اولين قدمهايي كه برداشتي فيلم گرفته هرشب كه ميخواد بخوابه فيلمت رونگاه ميكنه و كلي قربون صدقت ميره خداروشكر ...
26 تير 1392

دندان 5 و 6

سلام پسرم نازم به سلامتي دندان 5 و6 (دندان پيشين جانبي) هم دراومد پاههاي كوچولوت هم كم كم داره واسه مستقل راه رفتن آماده ميشه خودت ديگه بلند ميشي وحدود يك متري راه ميري ولي نزديك من كه ميرسي خودت روپرت ميكني تو بغلم                                                            اين دو تا دندان كوچولوت تازه دراومده كارهاي جديد كسرا ** اگه چيزي روبندازي ميگي آه آه آه ** انگشت اشارتو ميذاري روي لبت وميگي هيش...هيش **دايي وآجي رو تقريبا واضح ميگي ...
16 تير 1392

12 ماهگي

سلام كوچولوي من 12 ماهگيت مبارك يك ماه ديگه يك ساله ميشي جوجو باورت ميشه .... ميخوايم برات تولد بگيريم ولي تو ماه رمضان ميافته به خاطر همين محدود تر ميشيم حالا ببينيم چي ميشه ... واي از دست تو وشيطونيهات خونمون هميشه مثل بازار شام ميمونه هر چي رو من ميزارم سرجاش بلافاصله ميري وبه هم ميريزي از كشوي كابينت ها گرفته تا دستمال كلنكس به هيچي رحم نميكني اگه چيزي رو ازت بگيرم گاز ميگيري اونمون چه جوري .... ، ديگه الحمدا... خيلي راحت مياستي و يكي دو قدم هم برميداري اوميدوارم زودتر راه بيافتي ، برعكس چند ماه پيش كه از حمام ميترسيدي حالا حمامو دوست داري ، تو ماشينم ديگه نميشيني همش بايد وايستي و ورجو ورجه كني كه كار خطر ناكي هست ، شب توخواب خيلي غلطت ...
2 تير 1392

بازي هاي كودكانه

سلام عزيز دردونه يكي يه دونه گل گلخونه چراغ خونه .... تا دو روز پيش هركسي شما روميديد ميگفت آخه چه پسر مظلومي ولي دو روز پيش خونه عمه ي من ثابت كردي نخير اين خبرا نيست در پس اين چهره مظلوم شخصيت شيطوني قائم شده قضيه ازين قرار بود كه ما مولودي دعوت بوديم وقتي رفتيم اونجا چند تا بچه هاي فاميل كه تقريبا هم سن با شما بودن اومدن پيشت تا بازي كنن متين كوچولو يدونه ماشين آورد تا بازي كنيد فكر كن چهار تا بچه با يه اسباب بازي تو ماشاا... از همه زرنگ تر بودي هركس ماشينو برميداشت با عجله ميرفتي سراغشو ماشينو ازش ميگرفتي تازه پشتتو بهش ميكردي و ميگفتي اه..اه من كه اينقدر به اين كارات خنديدم كه نگو آخه اولين باري بود كه اين عكس العمل رو نشون ميدادي خلاصه...
1 تير 1392