امير كسرا امير كسرا ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره
شایانشایان، تا این لحظه: 3 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

كسرا وروجك دوست داشتني شایان شیطون دوست داشتنی

10 ماهگي

سلام دردونه ي من باورم نميشه كه تو الان 10 ماهه شدي چقدر روزها داره تند ميگذره وقتي ميخندي بازي ميكني همش تو دلم ميگم خدايا پسرم هميشه شاد وسلامت باشه ، امروز براي مراقبت 9 ماهگي بردمت درمانگاه ماشاا... ماشا... خوب رشد كردي وزنت هم به حالت نرمال رسيده حالا ديگه 9 كيلو شدي قد ودور سرت هم خوب بود امروز از صبح كه از خواب بيدار شدي مدام داري دست ميزني (دس دسي دس دس دسي) تازه اين كارو ياد گرفتي بابا هم هر شب خواب ميبينه كه تو راه ميري حالا بايد ديد خواب هاي بابا كي تعبير ميشه نيس كه الان كم شيطنت ميكني واي از روزي كه راه بيافتي ............راستي راستي راستي ... چهار روز پيش تا دو تا دندوناي بالاتم درآومد . مراسم شكر بارون   ...
7 ارديبهشت 1392

آخرين ساعت سالي كه به دنيا اومدي

زمستون،بهار،تابستون و پاييز تو را مي خوام كه باشم از عشق تو لبريز (فقط همين از طرف بابايي) سلام گلم سال 91 با همه ي خوبي وبدي هاش داره تموم ميشه اشكال نداره پسرم اين آغاز اولين بهار زندگيته اميدوارم بهارهاي زيادي رو با سلامتي وخوشبختي آغاز كني خيلي خيلي دوست دارم    ...
30 اسفند 1391

نشستن

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام به جوجوي گلم ، دسته گل من امروز تونست براي اولين بار بدون كمك به مدت 4 دقيقه بشينه وتلويزيون ببينه امروز 7 ماه و20 روزته  ميگن طرف از ديوار سفيد كاري ميره بالا حكايت تو شده عكساتو ببين خودت ميفهمي چه وروجكي شدي   اينم از اولين عيديت از طرف مامان نجمه وبابا عباس كه 20روز زودتر از عيد گرفتي         با اين بچه بايد چي كار كرد .............؟؟؟؟؟///!!!!!!!!!!!!!!!!!           ...
26 اسفند 1391

شيطنت

سلام پسرم هميشه دوست داشتم پسر شيطوني داشته باشم آرزوم براورده شد قربون پسرم برم كه تو خوابم جديه    باباجون فكر كنم كامپيوترت مشكل سخت افزاري داره البته اينجور تعميرات خوراك منه نگران نباش   خوب اين شلوارم هنر مامانمه   من بزرگ بشم چي ميشم   ...
18 اسفند 1391

اولين سرماخوردگي جوجو

سلام عسلم الهي بميرم مامان جان تولد 8 ماهگيت با يه سرماخوردگي سخت شروع شد البته همش تقصير من بود اول من سرماخوردم وتو هم از من سرماخوردي يه شب تاصبح گريه كردي ونتونستي بخوابي تب داشتي بينيت كيپ بود خلاصه خيلي ناخوش بودي فرداش بردمت دكتر يه عالمه دارو برات داد شب بعدش خونه ماماني مونديم چون ميترسيدم دوباره تب كني يه سري آزمايش ازت گرفتن كه معلوم شد يه مقداري كم خوني داري خلاصه يه هفته اي ميشه داري داروهاتو ميخوري از بس كه دارو خوردي ديگه غذا نميخوري البته حق داري منم اگه اينقدر دارو ميخوردم غذا از دهنم مي افتاد . ماشاا... ديگه ازدر و ديوار ميري بالا تا چشماتو باز ميكني شروع به جنب وجوش ميكني تا چند ساعتي مدام وول ميخوري بعدم از خستگي ميخواب...
9 اسفند 1391

7 ماهگي

سلام دلبندم ببخشيد دير به دير ميام سراغ وبلاگت نميدونم چرا اينقدر تنبل شدم تا ميرم كاراي روزانمو انجام بدم ميبينم شب شده و نصف كارام مونده گلكم ديگه هفت ماهه شدي خيلي جيگر وتودلبرو شدي منو وبابا كه تصميم گرفتيم تو رودرسته قورت بديم حالا بايد ببينيم كدومامون موفق ميشيم تو رو بخوريم ... كارهاي جديد كسرا كوچولو :  با آخرين سرعت تو روروِئك حركت ميكنه ******* به قول خوذمون سرسري ميكنه ******* دستاشو بازوبسته ميكنه ******** واما مهم تر از همه سينه خيز ميره  پسري امروز اولين خسارتتو به بابايي زدي با روروئك رفتي سراغ فيش تلويزيون و سيم يكيشونو از فيشش كندي  من كه به بابا نميگم كسرا اين كارو كرده  اولين ب...
2 بهمن 1391