امير كسرا امير كسرا ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره
شایانشایان، تا این لحظه: 3 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

كسرا وروجك دوست داشتني شایان شیطون دوست داشتنی

كار خطرناك كسرا

سلام خوشگلم نميدوني ديروز چقدر منو ترسوندي مثل هميشه صبح خيلي سرحال از خواب بيدار شدي ومشغول بازي وخرابكاري شدي منم تو آشپزخونه سرگرم بودم يه دفعه باگريه اومدي پيش من فكر كردم موقع بازي دستت به جايي كشيده يه كم بغلت كردم آروم شدي ولي دوباره شروع كردي به گريه كردن نميدونستم چي شده دهنت هم باز بود وآب دهنت ميرفت دوباره گفتم شايد لثه هات ميخاره ولي هيچوقت اينطوري بيقراري نميكردي رفتم برات صبحانه آماده كردم تا يه لقمه خوردي جيق زدي ودوباره گريه هات شروع شد دهنتو باز كردم ببينم چي شده كه ديدم يه سيم حدودا 5 سانتي ته حلقت گير كرده واي منو بگي دستو پام داشت ميلرزيد اشكام همينطوري شر شر ميريخت ولي يه لحظه به خودم مسلط شدم دست انداختم وسيمو درآوردم ا...
26 شهريور 1392

يك در يك

عزيز دل مامان چطوره ؟؟ پسري امروز يك سال ويك ماه ويك روزت شده خودتم كه يك يكي پس اين همه يك مبارك يه دونه ي من .... پسر خوبي هستي فقط تو غذا خوردن منو اذيت ميكني يه سري كارهاي جديد ياد گرفتي كه تااونجايي كه يادم بياد برات مينويسم اگه دير به دير ميام سراغ وبلاگت واسه اينه كه خودت نميخواي تا من ميشينم پاي كامپيوت شروع به نق زدن ميكني خودتو آويزون صندلي ميكني تا بيارمت بالا وقتي هم كه ميشونمت تو بغلم تالاپ تولوپ ميزني روي لب تاب منم بيخيال كامپيوتر ميشم و خاموشش ميكنم وميرم سراغ كارهام عاشق خاموش وروشن كردن كليد برقي تا بهت ميگيم برق ميدوي ميري روي مبل و كليد برق رو روشن وخاموش ميكني هميشه آماده ي بيرون رفتني تاميبيني يكي داره لباس ميپوشه...
3 شهريور 1392

تولد يك سالگي

سلام يدونه ي من تولدت مبارك عزيز دلم امروز اولين سالگرد تولدته انشاا... 120 ساله شي پسرم تو همه ي وجود من و بابايي يكساله كه زميني شدي با ورودت به زندگيممون رونق دوباره دادي روزی که به دنيا آمدی هرگز نميدانستی زمانی خواهد رسيد که آرامش بخش روح و روان کسی می شوی که با تو دنيا برايش زيباتر است ! بهانه ی آرامشم تولدت مبارک … نيما يوشيج در جشن يك سالگي پسرش نوشت : پسرم !يك پاييز ،يك زمستان،يك بهار ويك تابستان راديدي ! ازاين پس همه چيز جهان تكراريست جز مهرباني...     بقيه عكسها در ادامه مطلب  اين عكسو دقيقا تو همون لحظه ي تولدت گرفتم مثل هميشه مشغول خرابكاري بودي  يه تولد كوچولو برات گرفتيم من...
14 مرداد 1392

راه رفتن (قسمت دوم)

سلام پسري از روزي كه پست قبلي رو برات گداشتم ديگه راه رفتنت كامل شد انگار به غيرتت برخورد خوب البته همه ميگن طبيعيه هر بچه اي كه راه ميافته اينطوريه كم كم راه رفتنش كامل ميشه اينقدر خوشگل راه ميري كه من دوست دارم فقط بشينمو راه رفتن تو رو تماشا كنم گلم خيلي برامون عزيزي
30 تير 1392

راه رفتن (قسمت اول)

سلام پسرم قربونت برم بالاخره اولين قدمهاي مستقلت روبرداشتي اولين بار 20 تير ماه تونستي حدود 5 متر رو به تنهايي قدم بزني منو بابا اونقدر برات دست زديم وتشويقت كرديم كه نگو تو هم ذوق ميكردي وتند تر مي اومدي ولي روز بعد هركاري كردم ديگه راه نرفتي دوباره پسفرداش خودت بلند شدي وشروع به راه رفتن كردي ولي به صورت دائم راه نميري يه خورده ميري دوباره تا چند ساعت ديگه راه نميري شايد يك روز كامل راه نري نميدونم چرا اينطوري هستي ولي اگه دستتو بگيرم تا اونجايي كه بتوني ميخواي راه بري اينقدر هم تند ميري كه بعضي وقتها من كم ميارم .بابا با موبايلش از اولين قدمهايي كه برداشتي فيلم گرفته هرشب كه ميخواد بخوابه فيلمت رونگاه ميكنه و كلي قربون صدقت ميره خداروشكر ...
26 تير 1392

دندان 5 و 6

سلام پسرم نازم به سلامتي دندان 5 و6 (دندان پيشين جانبي) هم دراومد پاههاي كوچولوت هم كم كم داره واسه مستقل راه رفتن آماده ميشه خودت ديگه بلند ميشي وحدود يك متري راه ميري ولي نزديك من كه ميرسي خودت روپرت ميكني تو بغلم                                                            اين دو تا دندان كوچولوت تازه دراومده كارهاي جديد كسرا ** اگه چيزي روبندازي ميگي آه آه آه ** انگشت اشارتو ميذاري روي لبت وميگي هيش...هيش **دايي وآجي رو تقريبا واضح ميگي ...
16 تير 1392