امير كسرا امير كسرا ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره
شایانشایان، تا این لحظه: 3 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

كسرا وروجك دوست داشتني شایان شیطون دوست داشتنی

دندان 5 و 6

سلام پسرم نازم به سلامتي دندان 5 و6 (دندان پيشين جانبي) هم دراومد پاههاي كوچولوت هم كم كم داره واسه مستقل راه رفتن آماده ميشه خودت ديگه بلند ميشي وحدود يك متري راه ميري ولي نزديك من كه ميرسي خودت روپرت ميكني تو بغلم                                                            اين دو تا دندان كوچولوت تازه دراومده كارهاي جديد كسرا ** اگه چيزي روبندازي ميگي آه آه آه ** انگشت اشارتو ميذاري روي لبت وميگي هيش...هيش **دايي وآجي رو تقريبا واضح ميگي ...
16 تير 1392

12 ماهگي

سلام كوچولوي من 12 ماهگيت مبارك يك ماه ديگه يك ساله ميشي جوجو باورت ميشه .... ميخوايم برات تولد بگيريم ولي تو ماه رمضان ميافته به خاطر همين محدود تر ميشيم حالا ببينيم چي ميشه ... واي از دست تو وشيطونيهات خونمون هميشه مثل بازار شام ميمونه هر چي رو من ميزارم سرجاش بلافاصله ميري وبه هم ميريزي از كشوي كابينت ها گرفته تا دستمال كلنكس به هيچي رحم نميكني اگه چيزي رو ازت بگيرم گاز ميگيري اونمون چه جوري .... ، ديگه الحمدا... خيلي راحت مياستي و يكي دو قدم هم برميداري اوميدوارم زودتر راه بيافتي ، برعكس چند ماه پيش كه از حمام ميترسيدي حالا حمامو دوست داري ، تو ماشينم ديگه نميشيني همش بايد وايستي و ورجو ورجه كني كه كار خطر ناكي هست ، شب توخواب خيلي غلطت ...
2 تير 1392

بازي هاي كودكانه

سلام عزيز دردونه يكي يه دونه گل گلخونه چراغ خونه .... تا دو روز پيش هركسي شما روميديد ميگفت آخه چه پسر مظلومي ولي دو روز پيش خونه عمه ي من ثابت كردي نخير اين خبرا نيست در پس اين چهره مظلوم شخصيت شيطوني قائم شده قضيه ازين قرار بود كه ما مولودي دعوت بوديم وقتي رفتيم اونجا چند تا بچه هاي فاميل كه تقريبا هم سن با شما بودن اومدن پيشت تا بازي كنن متين كوچولو يدونه ماشين آورد تا بازي كنيد فكر كن چهار تا بچه با يه اسباب بازي تو ماشاا... از همه زرنگ تر بودي هركس ماشينو برميداشت با عجله ميرفتي سراغشو ماشينو ازش ميگرفتي تازه پشتتو بهش ميكردي و ميگفتي اه..اه من كه اينقدر به اين كارات خنديدم كه نگو آخه اولين باري بود كه اين عكس العمل رو نشون ميدادي خلاصه...
1 تير 1392

ايستادن

سلام پسر گلم ديگه داري مردي ميشي برا خودت تقريبا 5 روز پيش واسه اولين بار بدون كمك خودت وايستادي ديروز هم 3 قدم خودت برداشتي قربونت برم كه داري مستقل ميشي پريروز برا ديدن ني ني بهاره دختر داييم كه تازه به دنيا اومده رفتم خونشون ني ني شون خيلي كوچولو بود باورم نميشد شما هم اينقدر كوچولو بودي وحالا ديگه خودت داري راه ميري به قول معروف روزگاره ديگه زود ميگذره ميخواستم موقع ايستادن ازت عكس بگيرم كه نذاشتي تا دوربينو ميديدي ميخواستي بياي بگيريش
28 خرداد 1392

ازدواج سمانه

سلام گل پسرم خوبي ديشب مراسم عقد كنان سمانه (دختر دايي من ) بود اين اولين باري بود كه توي اين 11 ماه به مراسم جشن ميرفتي آخه هميشه ميذاشتم پيش ماماني و من وبابا بدون شما ميرفتيم جشن ولي اين بار ديگه نميشد چون ماماني هم ميخواست بياد راستش ميترسيدم اذيت بشي و بي تابي كني ولي نه الحمدا... اذيت نكردي تازه خيلي هم خوشت اومده بود كنجكاوانه همه چيزو بررسي ميكردي شب خوبي بود . وقتي برگشتيم خونه منو بابا كه خيلي خسته بوديم ولي شما شاد وشنگول تازه بازيت گرفته بود وميخواستي بازي كني خلاصه يك ساعتي بازي كردي وبعد خوابيدي. سمانه جان وحسن آقا پيوندتان مبارك ...
10 خرداد 1392

3 در 1

سلام پسرم دوباره دير اومدم راستش پريروز يعني سي ويكم كه تولد بابا بود ميخواستم برايت پست بزارم ولي يه ويروس لعنتي اومد سراغ شما و دو روزي مريض بودي البته شديد نبود ولي خوب سرحال نبودي ديروز بردمت دكتر الحمدا... بهتر شدي يه تولد مختصر وخودموني برا بابا گرفتيم زیباترین چشم انداز تندیس نگاه توست و قشنگترین لحظه لحظه روییدن توست سالروز تولدت را با تقدیم یک سبد گل سرخ تبریک میگویم . . . گلم امروز تولد 11 ماهگيت هم هست ببين چه مامان زرنگي داري 3 تا مناسبتو يه باره مينويسه برات اگه كيكش كج وكوله شده ببخشيد اينو خودم درست كردم ومبتديم در ضمن امسال اولين ساليه كه پدر ميشي روز پدر هم مبارك   عزيز دلم 11 ماهگيت...
4 خرداد 1392

آتليه

سلام عسلم دو سه ماه پيش قرار بود ببريمت آتليه ازت عكس بگيريم ولي جور نشد امروز بالاخره فرصتش پيش اومد وبا بابايي برديمت عكاسي چون بد موقع نوبت داشتيم وشماهم خوابتو نكرده بودي سرحال نبودي و منو بابا با كلي دلغك بازي تازه باعث يه لبخند كوچولو رو لبت ميشديم تازه چند تاي آخرم گريت گرفتو ديگه نشد كه ادامه بديم ولي به هر حال چند تاييش خوب شد بعد از اينكه آماده شدن برات ميزارم . از ديروز برنامه تمرين راه رفتن رو به طور حرفه اي تو پارك وباكفش شروع كرديم البته اولين روز باعث خنده چند نفر هم شديم كه من دوست دارم شما زود راه بيافتي اينطوري تمرينت ميدم . واي مامان جان از غذا خوردنت چي بگم عزيز دلم اينقدر بد غذايي كه نگو ونپرس به زور بايد يه قاشق غذا...
29 ارديبهشت 1392

سال 92

سلااااااااااااااااااااااااااااااام پسر گلم بالاخره اومدم اونم بعد از 17 روز كه از سال جديد ميگذره پسري خيلي شيطون شدي ديگه هيچي توخونه از دستت به امان نيست دائم توخونه داري خرابكاري ميكني از در وديوار ميري بالا بعدم ميخوري زمين اونوقته كه مامان انگار برق 220 ولت بهش وصل كردن ميدوه مياد وپسرشو بغل ميكنه اونقدر قربون صدقت ميرم تا آروم بشي ولي مگه اين زمين خوردنا تو رو از كاري كه ميخواي بكني منصرف ميكنه ؟؟؟؟/// كارهاي جديد كسرا ( 1- ماشين ميشي اين شكلي بوم بوم بوم بووووووووم بوووووم 2- دالي ميكني 2- باي باي ميكني 3- كلاغ پر رو يه كم انجام ميدي ) ولي اي امان از شيطونيهات ............... كسرا سر سفره هفت سين  اينجا سرچسمه محلاته...
22 ارديبهشت 1392

10 ماهگي

سلام دردونه ي من باورم نميشه كه تو الان 10 ماهه شدي چقدر روزها داره تند ميگذره وقتي ميخندي بازي ميكني همش تو دلم ميگم خدايا پسرم هميشه شاد وسلامت باشه ، امروز براي مراقبت 9 ماهگي بردمت درمانگاه ماشاا... ماشا... خوب رشد كردي وزنت هم به حالت نرمال رسيده حالا ديگه 9 كيلو شدي قد ودور سرت هم خوب بود امروز از صبح كه از خواب بيدار شدي مدام داري دست ميزني (دس دسي دس دس دسي) تازه اين كارو ياد گرفتي بابا هم هر شب خواب ميبينه كه تو راه ميري حالا بايد ديد خواب هاي بابا كي تعبير ميشه نيس كه الان كم شيطنت ميكني واي از روزي كه راه بيافتي ............راستي راستي راستي ... چهار روز پيش تا دو تا دندوناي بالاتم درآومد . مراسم شكر بارون   ...
7 ارديبهشت 1392