امير كسرا امير كسرا ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره
شایانشایان، تا این لحظه: 3 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

كسرا وروجك دوست داشتني شایان شیطون دوست داشتنی

لغت نامه كسرا قسمت اول

نيست    نست هاپو       آپو كار         آل صندلي   صندل بشين     شين خوابيد     آبيد ماشين    ماسين بد           بت ميمون     مي مي مار          مال توپ         دوپ پا            با پارك        باك فعلا همينا يا...
3 تير 1393

يك قدم تا دو سالگي

سلام دوردونه به سلامتي يك ماه ديگه 2ساله ميشي دو سال اول زندگي پر اولين هاست اولين لبخند ،اولين دندان،اولين مريضي،اولين كلمات،اولين قدم و ... سعيمو كردم تمام اولين هاي زندگيتو برات بنويسم فكر ميكنم 90 درصدشو نوشته باشم باقي هم لابد از نظر خودم مهم نبوده شايدم حالشو نداشتم يا يادم رفته خلاصه ببخشيد ديگه ،قند عسل مامان از نظر تكلم خيلي پيشرفت كردي درسته كه دير شروع كردي ولي الهي شكر پيشرفت خوبي داشتي از عيد تاحالا كه زبون باز كردي حدود 50تا كلمه ياد گرفتي ولي خيلي خجالتي هستي جلو ديگران خيلي حرف نميزني درحدي كه كارتو راه بندازي حرف ميزني عاشق پاركي به قول خودت باك هفته اي دو سه بار ميبرمت پارك وبازي ميكني البته ماشين بازي وتوپ بازي هم خيلي دوس...
2 تير 1393

پوشك باي باي / مي مي باي باي....

پسر گلم يه قدم بزرگ  تو 22 ماهگي با موفقيت برداشتي هم زمان با مي مي و پوشك خداحافطي كردي . از شير گرفتنتو يك ماهي بود شروع كرده بودم ولي ظهر وشب موقع خوابيدن يه كم ميخوردي ولي يك هفته ميشه ديگه كلا شير مامانو نميخوري ، در مورد پوشك هم 50 -50 همكاري ميكني يعني 50% خودت ميگي 50% هم من يادآوري ميكنم وميبرمت كه خوب تو مرحله اول خوبه ، حدوداً بيست كلمه هم ياد گرفتي و ميگي . هفته گذشته يه هفته پر از سوغاتي براي كسرا بود ماماني وبابا عباس از مكه اومدن وكلي سوغاتي براي پسري آوردن عزيزجون وباباجون هم از كربلا اومدن واوناهم برات سوغاتي آوردن دست مامان بزرگا و بابابزرگات درد نكنه . كسرا درحال درختكاري   اين...
27 ارديبهشت 1393

22 ماهگي

سلام عزيزترينم 22 ماهگيت مبارك . پسري حدود يك هفته ميرفت مهد البته نه مثل بقيه بچه ها صبح به زور ساعت 9ونيم يا 10 بيدارت ميكردم تا 10 ونيم ديگه از خونه راه مي افتاديم حدود يك ساعت پيشت ميموندم وبعد مي اومدم خونه دو روز اول يكي دو ساعت بدون من ميموندي ولي از روز سوم به محض اينكه ميرسيديم مهد مياومدي  بغلم و ديگه از بغلم پايين نمياومدي خلاصه اينجوري شد كه ديگه منم دلم نيومد اذيت بشي ولي بابا اصرار داره دوباره ببرمت وبه هر طريقي شده اونجا موندگارت كنم البته يه جورايي حق با باباست چون اينطوري وابستگي شديدي كه به من داري كمتر ميشه از لحاظ ارتباط برقرار كردن با بچه هاي ديگه وتاثير روي تكلم وغذا خوردن هم خوبه حالا دوباره هفته ديگه ميبرمت ببينم...
3 ارديبهشت 1393

21 ماهگي

سلام يدونه ي مامان گلم من 21 ماهگيت مبارك ، امسال دومين عيدي هست كه دسته گلي مثل تو مهمونمونه دوست دارم هرروزت عيد باشه جيگرم .... لحظه تحويل سال كسرا پاشو تو قوطي چيپس كرده بودو رضايت بده نبود كه پاشو دربياره. چي كارش ميشه كرد...؟؟؟ سفره هفت سين امسالمون ... ميدان بسيج شهرمون   ...
5 فروردين 1393

چند قدم تا سال نو

سلام سلام عزيز دلم بعد از يه غيبت 2 ماه ونيمه دوباره اومدم راستش يه چند وقتي اينترنتمون قطع بود نزديك 2 ماهي هم ميشه دارم ميرم كلاس حسابداري واسه همين فرصت چنداني پيش نمي اومد تا بيام نت ،پسركم الان ديگه تو 20ماهگي هستي از تغيير وتحولات بخوام برات بگم اينه كه براي اولين بار با درك معني كلمه (مامان)و(الو)روگفتي از نظرتغذيه اي متاسفانه هيچ تغييري حاصل نشده من مجبورم به زور بهت چند لقمه غذا بدم اونم با كلي ترفند ، 3تا جوجو ي كوچولو برات گرفتيم كه دو تاشون بعد از سه چهار روز مردن ولي يكيشون زنده مونده وخيلي زبل شده تو خيلي جوجوتو دوست داري هر روز براشون غذا ميريزي ودم به ساعت به بهانه جيش كردن منو ميكشوني بيرون تا با جوجوت بازي كني تقريبا يك ماه...
24 اسفند 1392

اولين كلمات كسرا

سلام سلام دسته گلم بالاخره زبان باز كردي و اولين كلمات ازلبهاي قشنگت جاري شد بابا ←با مامان←ما نيست ←نيست دو←دو همين چهار تا كلمه هم پيشرفت خوبي هست به اميد اينكه يه روز مثل بلبل برام حرف بزني . راستي بردمت پيش يه دكتر تغديه يه خانم بد اخلاق واعصباني بود كه با خودشم در گير بود يه سري چرت وپرت از روي كتاب با حالت طلبكارانه تحويل ما داد واومديم از اينه رفتم پيشش خيلي پشيمون شدم دعوا داشت دوباره از دكتر اطفالت يه نوبت گرفتم بردمت پيش آقاي دكتر كه ايشون با متانت وصبوري گفت جاي نگراني نيست بچه ي شما وابسته شير هست تا شش ماه ديگه كه از شير بگيريش از غذا خوردم امتناع ميكنه خلاصه يه سري راه حل پيشنهاد دا...
14 دی 1392

18 ماهگي

سلام گل پسر يك سال ونيم شدنت مبارك يازدهمين دندونت كه آسياب بالا هست هم چند روزي ميشه دراومده يك ماهي ميشه دنبال كارم اگه يه كار داخل شهر پيدا كنم ميرم سركار اونوقت مجبور ميشم تو هم بزارمت مهد حتما ميخواي بگي چه مامان بي معرفتي نه ..ولي اينطوري حس ميكنم ميتونم رفاه بيشتري برات فراهم كنم خودمم از اين افسردگي نجات پيدا ميكنم چند وقتي هست اعصابم داغونه همش به بابا گير ميدم غر ميزنم خلاصه نميزارم اونم آرامش داشته باشه بالاخره بايد يه كاري كنم اوضاع احوالمو از اين يكنواختي دربيارم ولي نگران تو هم هستم آخه جنابعالي به زور غذا ميخوري اگه بري مهد كه ديگه هيچي نميخوري الان پوست واستخوني اگه چيزي نخوري كه فكر كنم استخوناتم آب بشه شايدم اونجا به تقليد ...
3 دی 1392

17 ماهگي

سلام قندوني من 17 ماهگيت مبارك از احوالات 17 ماهگيت بگم تغيير خاصي نكردي غير از همون كلمه "نه" چيزي ديگه اي نميگي غدا خوردن هيچ تغييري نكرده همچنان براي خوردن غذا هيچ رغبتي نشون نميدي عاشق تبليغات تلويزيون هستي از اسباب بازيهات توپو بيشتر از بقيه دوست داري يه كار بامزت اينه كه اگه چيزي بريزي روفرش اول ميري جارو نبتونو مياري ميكشي روش بعدم با دستمال تميزش ميكني قربونت برمكه اينقدر مرتبي ...دوتا از دندوناي آسيابتم دراومده ميشه دندون نهم ودهمت كسراي لگن به سر   چه شوتي ميزنه اين بازيكن     ...
6 آذر 1392